کتاب «آن سوی خیال» نوشتهی«زهرا اسدی» است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «دیگر خواب نبودم ولی حیفم میامد از جا بلند شوم. خماری خواب هم دست بردار نبود. سر و صدای اطرافم را نشنیده گرفتم امروز حق داشتم که بیشتر از بقیه استراحت کنم ناسلامتی یک سال بزرگتر شده بودم ولی انگار بقیه متوجه نبودند. بیست و چهارم اسفند رسیده و من هفده ساله شده بودم. از ضربهای که مادر به پشتم زد جا خوردم هرچند تازگی نداشت. صدایش را شنیدم که گفت: مینا پاشو دیگه لنگ ظهره نمیخوای بلند شی؟ غرغرکنان از این پهلو به ان پهلو میغلتیدم که ضربه بعدی نثارم شد. به محض کنار زدن پتو چشمم به ساعت دیواری کهنه و قدیمیمان افتاد. هنوز چند دقیقه به هشت مانده بوده فکر کردم بد نیست کمی خودم را لوس کنم اما به محض اینکه گفتم: "کی گفته لنگه ظهره؟هنوز ساعت هشت نشده..." مادر با یک حرکت پتو را از رویم کشید. از سردی هوا خودم را جمع کردم.» این کتاب را انتشارات «شادان» منتشر کرده است.
ثبت نظر : کاربر عزیز نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.